روزعقد و عروسی دو یا سه نفر از اقوام نزدیک همراه با عروس به آرایشگاه می روند تا عروس تنها نباشد، در غسالخانه هم همین طور است. غسال ها، مرده را برای سفر قیامت آرایش، و شست و شو می کنند و مرده، عروس قبر می شود. فرقی نمی کند تازه گذشته، پیر یا جوان باشد، او را همراهی می کنند تا بازماندگان برای آخرین بار عزیز از دست رفته شان را ببینند و یاد او را برای سال های زنده ماندن بدون او در دل خود ذخیره کنند.
غسالخانه جایی است که تهویه غول پیکر دائم در حال کار است و باد سرد، موج میاندازد در سالن شست و شوی و به رطوبت گره میخورد.
اغلبما به آنهایی که در این محیط کار می کنند فکر نمیکنیم، برخورد یا حتی تصوری هم در موردشان نداریم، همه ما معمولا در مورد خیلی از مشاغل تصور نامناسبی نداریم چون جلوی چشم هستند اما در مورد یک نفر "غسال" آن قدر ارتباط کم است که اصلا مردم به او فکر نمیکنند.
همین موضوع بهانه ای شد که به کنکاش در مورد مردن و کسانی که آخرین نفراتی هستند که ما را برای قبر آماده می کنند برویم و لحظاتی را به یاد مرگ، واقعیتی غیر قابل اجتناب و غسّال عزیزانی که در این وادی فراموش شده اند قلم بزنیم.
خدمتگزارانی که عاقبت همه مان از زیر دستشان می گذریم و آخرین ملاقات را قبل از وداع کامل با دنیا، با آنها خواهیم داشت. برای خیلی هایمان تصور این که یک ساعت جای این افراد باشیم هم سخت است چه برسد به این که هر روز که از خواب بیدار می شویم، خودمان را مهیای کاری کنیم که سر و کارش با اموات است.
هنگام غسل جو سنگینی حاکم است. غم مرگ یک انسان. همه با هم در این سوگ شریکند. صدای بلند صلوات و فاتحه فضا را پر کرده است.
وارد غسالخانه که میشوی بوی سدر و کافور گیجت می کند.
خودشان می گویند: کار خوبی است که هم باعث رضایت خدا میشود و هم نیاز ضروری بنده خدا را برطرف میکند.
هر قدر جایگاه و مقام انسان بالاتر باشد باید بیشتر به یاد مرگ و مسئولیت خطیر در پاسخگویی بود. همچنین طبق روایات تاکید شده است در شادی و غم به قبرستان برویم و مرگ را فراموش نکنیم.
متاسفانه خیلی از ما آدم ها آنقدر از مسائل آخرت و اهمیت اعمال غافل هستیم که به کلی مرگ را از یاد برده ایم.
فراموش کرده ایم که در زمان مرگ، هیچ کس نمی تواند ما را از عذاب الهی در قبال اعمالش نجات دهد.
بهواقع چرا به فکر خودمان و آخرتمان نیستیم؟!! چرا به فکر آن لحظه ای که همهی دوستان و آشنایان و عزیزترین ها تنهایمان می گذارند و می روند و ما می مانیم و خروارها خاک و تنهایی قبر، نیستیم؟!
لحظه ای که مثل خیلی از اموات که برای مراسم آنها به بهشت زهرا می رویم، تنها و به حال خود رها می شویم!
دُردانگیمان برای دوستان و آشنایان تنها ساعتی اندک دوام ندارد. خیلی هم که با محبت باشند و وفادار، تا چهل روز دیگر اسممان هم از زبان ها خواهد افتاد و تمام.
در باب اهمیت قبر و مرگ همین بس که در دین اسلام تأکیدات بسیاری در این امر آمده و تاکید شده است که قبرستانها را در میان شهرها بیاوریم تا مردم در کسب و کار خود، مرگ را نیز فراموش نکنند و اگر هم نمیشود بنابر مشکلات شهری چنین کاری کرد، لااقلشهدا و علماء را در میان شهر به خاک بسپاریم تا مردم مرگ را از یاد نبرند.
چرابا فراموش کردن مرگ و مردن اعتدال و میانه روی را در زندگی خود از یاد برده ایم و زیاده خواه شده ایم و برای این زیاده خواهی هایمان دست به هر کاری می زنیم.
در کتاب ثواب الاعمال پاداش غسل دادن مردگان، این چنین ذکر شده است:
ابوالجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل کرده است که فرمود: «از جمله مناجات هاى موسى(علیه السلام) با خدا این بود که گفت: پروردگارا، مرا از پاداش عیادت بیمار آگاه کن که چقدر است؟ خداوند بزرگ فرمود: فرشتهاى بر اومىگمارم که وى را در قبر تا روز رستاخیز عیادت کند. گفت: پروردگارا، پاداش کسى که مردگان را غسل دهد چیست؟ فرمود: او را از گناهانش پاک مىسازم؛ مانند روزى که مادرش او را زاییده است. گفت: پروردگارا، کسانى که تشییع جنازه کنندچه پاداشى دارند؟ فرمود: گروهى از فرشتگان خود را که پرچم هایى به همراه دارند بر آنها مىگمارم تا آنان را از گورهایشان به سوى عرصه محشر بدرقه کنند. گفت: پروردگارا، براى کسى که زن فرزند مردهاى را تسلیت گوید چه پاداشى هست؟ فرمود: در روزى که سایهاى جز سایه من نیست او را در سایه خود پناه مىدهم».[شیخ صدوق، ثواب الاعمال، انصارى محلاتی، رضا، ص 375]
سعد اسکاف مىگوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود: «هر مومنى جنازه مومنى را غسل دهدو هنگامى که او را پهلو به پهلو مىکند بگوید: «اللّهمّ هذا بدن عبدک المومن و قد أخرجت روحه منه و فرّقت بینهما فعفوک عفوک» خداوند گناهان یک سال او را- غیر از کبایر- مىبخشد».[ همان، ص 377، ح1,]
باخواندن این پاداش ها یاد عزیزانی افتادم که در مکانی به نام شست و شوی مردگان ما را در لحظات آخر همراهی می کنند و برای ورود به قبر زینت می دهند.
اما چه حیف که کم یاد این عزیزان هستیم و اگر هم یکی از آنهارا ببینیم گاه نگاه هایمان آزرده شان می کند و در نتیجه اکثر آنها از بازگو کردن شغلشان اجتناب می کنند.
"رقیه – ک"، یکی از غسالان با اشاره به 10 سال فعالیت در این شغل گفت: به غیر از همسر و مادرم کسی از شغلمن اطلاعی ندارد، مخصوصا فرزندانم نمیدانند که من غسال هستم، چون مطمئنم با شنیدن این حرف دیگر ارزشی برای خودم و شغلم قائل نخواهند بود.
وی با گلایهمندی از نگاه جامعه به غسالان افزود: درطول ماه با بیش از 300 میت سرو کار دارم و مرگ را از نزدیک لمس میکنم و به خاطر حس خوبی که از فراموش نکردن مرگ همیشه و در همه جا در کنار من است،راضی هستم، ولی کاش جامعه و اطرافیان کمی به این شغل نیز مهربانتر نگاه میکردند.
یکی از غسالان در آرامستان تهران می گوید:
فقطسه سال است که با راهنمایی یکی از اقوام وارد این حرفه شده ام اما بیشتر از 30 سال از مرگ و میر درس گرفتهام و شاید باور نکنید اگر بگویم گاه با میتی آرامش عجیبی دارم و گاه از میت دیگری میهراسم، مادرم میگوید اموات با اعمالشان این گونه هستند، نمیدانم اما جریان زندگی عجیب است.
کاشهمه باور میکردیم مرگ چقدر به ما نزدیک است؛ آن موقع دل آدمهای اطرافمانرا به آسانی نمیشکستیم و با توهین و بیاحترامی، دیگران را آزرده نمیکردیم.
شایدبتوان گفت از لحاظی خوش به حال این عزیزان که هر روز با مرگ و یاد مرگ مواجه هستند و ان شالله این همراهی باعث خواهد شد که هیچ گاه مرگ را فراموشنکنند و در اعمال خود دقت بیشتری به خرج دهند.
چرا که در بیانی امام صادق علیه السّلام مى فرمایند: یاد مرگ شهوات رادر نفس مى میراند و مراکز روئیدن غفلت را نابود مى کند و قلب را به وعده هاى خدا، تقویت مى نماید و طبع را رقیق کرده و نشانه هاى هوى را مى شکند.
زهرا اجلالی